خط میکشم روی خدا، روی خودم با تو
روی تمام اعتقاداتی که میمیرند
با دفتر شعرم وداعی مختصر دارم
سرگیجه ها دست مرا در دست میگیرند
مرحومه ی مغفوره، تو رحمت نخواهی شد
بر سنگ قبرت نام و تاریخی نخواهی داشت
محتاج حمد و سوره اش هرگز نخواهی بود
او داشت از لب های تو لبخند برمیداشت
تو رفته ای و شعر ها قهرند با حالم
خودکار با دستم نمیسازد نمیبینی؟!
هیچ اتفاقی شاعرانه نیست، میفهمی؟!
این زن تورا هر بیت میبازد، نمیبینی؟!
این شعر را تقدیم تصویر خودم کردم
در بیت اول خودکشی کردم، نمیدانی
تو رفته ای و زندگی کردن غم انگیز است
این آخرین شعریست که از من "نمیخوانی"
| اهورا فروزان |
..................................................................................
پ .ن : این شعر ها چرا سر راه من قرار میگیرند .. چرا انقدر با قلب و روحم همخوانی دارند .. این اهورا فروزان کیست که اینهمه با روح من عجین شده ایکاش میدیدمش .. ایکاش ..